Document Type : Research Paper
Authors
1 Assistant Professor, Faculty of Psychology and Education Education for Children with Special Needs
2 M.A. in Psychology and Education for Children with Special Needs, University of of Esfahan
Abstract
Mental disability of children is a source of stress which threatens
mental health of the family and affects different aspects of the family
life. Various methods have been developed for helping affected
families, among which psychological interventions have a special
place. The present study aimed to offer a meta-analysis of
effectiveness of psychological interventions in mental health of
families who have children with mental disabilities. The method used
was meta-analysis. Twenty five papers were reviewed and 11selected
for the analysis, the total number of subjects in which was 712. Based
on the results, the effect size was 0.25, which indicates a below
average rate according to Cohen’s table. It can therefore be suggested
that psychological interventions have a positive effect on mental
health of families who have children with mental disabilities, and that
the interventions can be used as a method for improving mental health
of such families. The interventions, however, need to be supplemented
by other support interventions.
Keywords
در دنیای امروز علیرغم تمام پیشرفتها، ناتوانی ذهنی یک ناراحتی و وضعیت مادامالعمر است. حدود 3% از جمعیت جهان دارای ضریب هوشی کمتر از 68 میباشند و عملکرد 80 تا 90 درصد از آنها در دامنه کند ذهنی خفیف یا آموزشپذیر قرار دارند و مشکلات همراه با این کودکان یکی از عوامل بحران ساز برای آنها و خانوادهایشان میباشد. در تعریف ارائه شده از ناتوانی ذهنی توسط [1]DSM-IV-TR (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000)، ضوابط زیر در نظر گرفته شده است:1- عملکرد هوشی بسیارکمتر از حد متوسط (کمتر از 70).2- اختلال و نقص در مهارتهای سازشی حداقل در دو زمینه، 3-شروع قبل از سن 18 سالگی. ناتوان ذهنی سبب شکل گیری مسائل گسترده ای از جمله مشکلات هیجانی و رفتاری برای خانواده های آنها میگردد.
هر چند نبود فشار روانی مساوی با سکون و نتیجه آن مشکل رشد و بالندگی در انسان است و علیرغم اینکه مقداری فشار روانی برای ایجاد تلاش وتحرکت در انسان ضروری است، لکن فشار روانی مداوم و همه جانبه فرد را در معرض خطر قرار می دهد. فشار روانی زیاد یا مداوم تأثیرات منفی بر عملکرد و فعالیتها خواهد داشت. افرادی که دچار فشار روانی میشوند و توان مقابله با آن را از دست میدهند، از نظر جسمانی، روانی و رفتاری دچار مشکل میگردند (کوپر[2]،1984، ترجمه قراچه داغی و شریعت زاده، 1373).
فشار روانی میتواند از عوامل و منابع گوناگونی به وجود آید. یکی از عوامل فشار روانی در زندگی خانوادگی، تولد فرزندان ناتوان است. شواهد نشان میدهد والدین دارای کودکان ناتوان رشدی اغلب به گونه ای زیان آور سطح بالایی از فشار روانی را تجربه میکنند و این سبب ایجاد مشکلات مراقبتی برای خانواده و به ویژه تجربیات استرس زا برای والدین میگردد (هندریک، دمور و ساولبرگ[3]، 2001). فرزندانی که از نظر جسمانی یا ذهنی کم توان هستند، مسایل و مشکلاتی را برای خانواده های خود به وجود میآورند. مهمترین مسائل و مشکلاتی که این خانوادهها با آن روبرو هستند عبارتند از: مشکل پذیرش کم توان فرزند، خستگی ناشی از پرستاری و مراقبت از کودک، مسائل مربوط به اوقات فراغت، مشکلات مالی خانواده، مسائل پزشکی، آموزش و توانبخشی (ویتر[4]، 2003).
فشار روانی به وجود آمده برای خانواده کودکان با نقص ذهنی گستردگی بیشتری دارد. در تحقیقی که توسط ملک پور (1375) صورت گرفته است نشان داده که میزان فشار روانی بر مادران کودکان با نقص ذهنی بیشتر از کودکان نابینا بوده است و تأثیرات آن به مراتب عمیقتر و شدیدتر است. کوهسالی و همکارانش (1386) نشان دادند که سازگاری مادران دختران ناتوان ذهنی نسبت به مادران کودکان عادی تفاوت معنیداری را دارا میباشند. در این پژوهش نشان دادند که میانگین نمرات مادران عادی در همه مؤلفههای سازگاری اجتماعی از جمله: فعالیتهای روزمره، عملکردهای اجتماعی و فوق برنامه، روابط با خویشاوندان و غیره، از مادران کودکان ناتوان بالاتر بوده است. این استرس تحت تأثیر عواملی مثل: جنسیت، سن و شدت مشکلات، متغیرهای وابسته به اجتماع از قبیل طبقه اجتماعی، مسکن و منابع و استراتژیهای کنار آمدن خانواده مانند: درک بر چسب مرتبط با اختلال کودک (برسفورد[5]، 1994) و نیز استرس کشمکش های زناشویی که به ندرت با کودک در ارتباط است، قرار میگیرد. دینی ترکی و همکارانش(1385) در پژوهش خود به این نتیجه رسیدند که وجود کودک ناتوان ذهنی باعث افزایش فشار روانی در بین والدین و به تبع آن کاهش رضایت زناشویی میگردد. نه تنها شخصیت کودکان بر استرس والدین تأثیر گذار است، بلکه نگاههای منفی دیگران میتواند یک منبع دیگر استرس والدین باشد. والدین کودکان با ناتوانی استرسشان افزایش مییابد و زندگیشان غیر قابل کنترلتر میشود، همچنین مسئولیتهای مراقبتیاشان سنگینتر میگردد (گوپتا و سیگهال[6]، 2004). مجموعۀ این عوامل سبب گسترش مشکل کودک و والد میشوند.
همه موارد ذکر شدۀ فوق ناراحتیها و فشار روانی مضاعف و مستمری را برخانوادههای کودکان با نقص ذهنی به خصوص والدین آنها وارد میآورد؛ هرچند که والدین در مقابل ویژگیهای خاص خود و نیز محیط پیرامون خود واکنشهای گوناگونی نشان میدهند اما به ندرت میتوان این واکنشها را پیش بینی کرد. تئوری عمومی سیستمها نیز به این موضوع توجه دارد که خانواده یک گروه به هم پیوسته است. هنگامی که بحران، تعادل این سیستم را به هم بزند این گروه ضعیف میگردد. فیش من و ولف[7] (1997) معتقدند خانوادههای دارای کودک مبتلا به ناتوان ذهنی ، خرده نظامهای والدینی، زناشویی، خواهر و برادری و حتی نظامهای برون خانوادگی مثل دوستان، همسایهها، مدرسه و مؤسسات را تحت تأثیر قرار میدهد و موجب فشار بیشتری در درون نظام میشود، قوام وسازگاری درون نظام را به ویژه در خانوادهای هستهای به خطر میاندازد و احتمال وجود اختلال نظام را بالا میبرد. این تأثیرات در دورههای گذر خانواده همچون ارزیابی ناتوانی، شروع مدرسه، انتقال از کودکی به بزرگسالی و نیز در زمان افزایش سن و کهولت والدین بیشتر می گردد. این تأثیرات منفی متقابلاً کودک ناتوان ذهنی را نیز در بر خواهد گرفت (کرامر و بلکر[8]، 2001).
ابزارهای حمایتی متنوعی برای خانواده کودکان با نقص ذهنی به کار برده میشود که شامل سه دسته خدمات میگردد: خدمات حمایتی، مدلهای حمایتی دوستان و اطرافیان و مداخلات روانی-آموزشی (هستینگ و بک[9]،2008). در زمینه مداخلات حمایتی میتوان به حمایتهای توانبخشی و حمایتهای مالی اشاره کرد. یکی از درگیریهای عمده خانواده کودکان ناتوان نگرانی آنها نسبت به آینده کودک با توجه به وابستگی کامل کودک به والدین به این علت است که آنان نمیدانند در نبود یا دوران کهولتشان چه کسی و به چه نحوی از کودک ناتوان ذهنی آنها مراقبت میکند، او چگونه تأمین میشود و بالاخره چه آینده ای در انتظارش میباشد (یزدانی و همکاران، 1379). یکی دیگر از مشکلات هزینههای مالی است که این خانوادهها تحمل میکنند. هزینههای مداوم اغلب خانواده را از نظر مالی فرسوده، تنش را مضاعف و منابع سازگاری را کاهش میدهد، (باوسر[10]،2000). از طرف دیگر در زمینه حمایتهای دوستان و اطرافیان مودجیل و همکاران[11] (1985) نشان دادند، والدینی که بیشترین حمایت اجتماعی و عاطفی را از همسر، اعضای خانواده، والدین، وابستگان و دوستان کسب میکنند کمترین میزان استرس و درگیری را تجربه میکننند.
اما در زمینه مداخلات روانی-آموزشی روشهای مختلفی استفاده شده، که در این میان روشهای شناختی- رفتاری[12](CBT) بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. روشهای شناختی-رفتاری(CBT) مورد استفاده برای این خانواده ها شامل عناصر زیر میباشد: حل مسئله، دستیابی به اهداف شخصی، بازسازی شناختی، مشاهده افکار و احساسات، آموزش ریلکسیشن، درمان نظامدار خانواده و ... است. در این زمینه در ایران پژوهشهای زیادی برای مداخله این دسته از خانوادهها با استفاده از روشهای شناختی رفتاری به خصوص برای مادران کودکان با نقص ذهنی صورت گرفته است. در پژوهشی ملک پور و همکاران (1385) نشان میدهد که آموزش مهارتهای زندگی بر کاهش فشار روانی مادران کودکان با نقص ذهنی تأثیرگذار است. همچنین نشان میدهد، آموزش میتواند سبب تغییر در نگرشها و باورها شود که خود سبب کاهش فشار روانی میگردد. همچنین آموزش گروهی میتواند حس همدلی را در والدین تقویت کرده و این خود باعث میشود احساس کنند دیگر تنها نیستند.
گرایورز[13] (1997) در پژوهشی با استفاده از روش درمان عقلانی-هیجانی[14] (RET) برای مادران کودکان با سندرم داون انجام داده بود،که در آن هدف جایگزین کردن عقاید نامناسب والدین با عقاید مناسب و استفاده از روش تحلیل رفتار کاربردیABA)[15]) بوده است. بعد از مداخله درمانی مقدار استرس گزارش شده به وسیله مادران به میزان قابل توجهی کاهش پیدا کرده بود و این استرس نیز در زمینه برخورد مادران با کودکانشان نیز بهبودی قابل توجهی را نشان میداده است. شقاقی و همکاران (1389) در بررسی خود نشان دادند که با استفاده از آموزش خانواده میتوان سلامت روان والدین دارای کودک ناتوان ذهنی را ارتقاء داد. این آموزش در کاهش اضطراب و بی خوابی، علائم جسمانی، کارکرد اجتماعی و افسردگی مؤثر بوده است و آن را بهبود بخشیده است و در کل تأثیر این دسته از مداخلات برای، خانواده هایشان اثر بخش بوده است.
گامون[16] (1991) در پژوهشی به این نتیجه رسیده است که با استفاده از برنامه آموزش مهارتهای کنار آمدن[17] (CSTP) برای والدین کودکان با نقص ذهنی میتوان استرس والدین در چهار زمینه: حل مسئله، دست یابی به اهداف شخصی، مهارتهای بین فردی و بازسازی شناختی را به میزان قابل توجهی بهبود بخشید. علاقه بند و همکارانش (1389) بیان کردند که استفاده از آموزش مقابله ای سبب میگردد تا والدین از شیوههای مقابلهای مشکلمدار که به عنوان سازگارترین روش مقابلهای شناخته شده است- بیشتر استفاده کنند. در تحقیقی دیگر ملک پور و پیام (1379) که به دنبال آموزش والدین بر رفتار اجتماعی دانشآموزان ناتوان ذهنی آموزشپذیر بودند، به این نتیجه رسیدند که مداخلات روانشناختی و آموزشی با استفاده از تغییر و اصلاح رفتار سبب بهبود رفتار اجتماعی والدین و به تبع آن بهبود در رشد و سازگاری کودک ناتوان ذهنی نیز میگردد.
شکوهی یکتا و زمانی (1387) نشان دادند که آموزش مدیریت خشم به مادران کودکان با نقص ذهنی، سبب بهبود در مهارتهای ارتباطی آنها شده است. همچنین آموزش سبب افزایش امید به زندگی در بین این افراد شده بود. شریفی درآمدی (1387) نشان داد که با استفاده از آموزش هوش عاطفی میتوان سلامت عمومی مادران کودکان با نقص ذهنی را از لحاظ مؤلفههای اضطراب، بی خوابی و نارساکنشوری بهبود بخشید. آرمان و فیروزکوهی مقدم (1383) در بررسی خود مبتنی بر اثر بخشی مداخلات روانشناختی بر مشکلات خواهر و برادران کودکان با نقصذهنی ، به این نتیجه رسیدند که تأثیر وجود خواهر یا برادر ناتوان و معلول میتواند اثرات روانی ویژه ای بر کودکان سالم بگذارد و در صورتی که خواهر وبرادران سالم به موقع از مداخلات روانشناختی بهره مند گردند به میزان قابل توجهی میتوان مشکلات آنها را کاهش داد. اما در صورت عدم دریافت این مداخلات، با گذشت زمان مشکلات بیشتری و به تبع آن ناسازگاریهای رفتاری برای کودکان خانوادهها پدید میآید.
بنابراین، بر اساس مطالب ذکر شده و با توجه به اینکه درصد شیوع ناتوانی ذهنی تقریباَ 3/2 درصد جمعیت را تشکیل میدهد (سیف نراقی، 1379)، اگر جمعیت ایران را بر اساس آخرین سرشماری نفوس و مسکن سال 90 ، 75 میلیون در نظر بگیریم حدود یک میلیون و هشتصد هزار نفر دچار ناتوانی ذهنی هستند و جمعیت هر خانواده را چهار نفر در نظر بگیریم چیزی حدود شش میلیون وهشتصد هزار نفر به صورت مستقیم با آن درگیر هستند واین لزوم ارائه خدمات مناسب را ایجاب میکند.
با توجه به پژوهشهای انجام گرفته در زمینه اثربخشی مداخلات روانشناختی بر سلامت روان این خانوادهها ضرورت این بررسی را میرساند که آیا مداخلات روانشناختی بر سلامت خانواده کودکان با نقص ذهنی تأثیر گذار میباشند و مداخلات روانشناختی میتواند به عنوان اصلی در مداخلات با خانواده کودکان با نقص ذهنی به کار برده شود. همچنین درکی کلی از تأثیرات روشهای مختلف به منظور انجام مداخلات بهتر، تا بتوان مداخله ای مناسب با کمترین میزان اتلاف انرژی را ارائه کرد. هدف از این پژوهش نیز بررسی اثربخشی مداخلات روانشناختی بر سلامت روان خانواده کودکان با نقص ذهنی به روش فراتحلیل است.
روش
در این بررسی با توجه به هدف پژوهش از روش فراتحلیل استفاده شده است. در فراتحلیل اصل اساسی عبارت است از محاصبه اندازۀ اثر برای تحقیقات مجزا و برگرداندن آنها به یک ماتریس مشترک (عمومی) و آنگاه ترکیب آنها برای دستیابی به میانگین تأثیر میباشد (عابدی، 1383). این پژوهش به دنبال این است تا با کنار هم گذاشتن نتایج حاصل از پژوهشهای مختلف، به یک نتیجه کلی در مورد تأثیر مداخلات روانشناختی بر والدین کودکان با نقص ذهنی دست یافت. جامعه آماری مورد استفاده پایان نامهها و مقالات چاپ شده در مجلات و پایگاههای معتبر که در زمینۀ تأثیر مداخلات روانشناختی بر خانوادهای کودکان استثنایی در داخل کشورانجام شده که حجم نمونه مناسبی داشتهاند و از لحاظ روش شناسی (فرضیه سازی، روش تحقیق، حجم نمونه و روش نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، روایی و پایایی ابزار اندازه گیری، فرضیههای آماری، روش تحلیل آماری، و صحیح بودن محاسبات آماری) شرط لازم را داشته اند. این بررسی روی20 پایاننامه و مقاله صورت گرفته است و از بین آنها 11 تا که ویژگیهای درونگنجی را داشته اند، انتخاب شده است. به عبارتی ملاکهای "درونگنجی" برای فراتحلیل عبارت بودند از:1- داشتن شرایط لازم از نظر روش شناسی (فرضیه سازی، روشتحقیق، حجم نمونه و روش نمونهگیری، ابزار اندازهگیری، روایی و پایایی ابزار اندازهگیری، فرضیههای آماری، روش تحلیل آماری، و صحیح بودن محاسبات آماری). 2- موضوع پژهش تأثیر مداخلات روانشناختی بر خانواده کودکان با نقص ذهنی باشد و برسی در قالب یک پژوهش گروهی صورت گرفته باشد(موردی و منفرد نباشد). 3- تحقیقات از نوع آزمایشی، نیمه آزمایشی و همبستگی باشد. ملاکهای خروج نیز پژوهشهایی بودند که شرایط روش شناختی را نداشتند و یا به صورت موردی، مروری، صورت گرفته بودند.
چک لیست تحلیل محتوا (از لحاظ روش شناختی): از این چک لیست برای انتخاب پایان نامهها و مقالههای که دارای ویژگیهای درون گنجی بودند و نیز استخراج اطلاعات برای فراتحلیل استفاده شد و چک لیست مزبور شامل موارد زیر بوده است: عنوان پژوهشهایی که در این مورد انجام شده است، پژوهشگر، نوع پژوهش، سال اجرای پژوهش، حجم نمونه، سطح معناداری، ابزار جمع آوری اطلاعات، جامعه، حجم نمونه و سطح معناداری آزمونهای به کار گرفته شده. در این پژوهش شیوه محاسباتی فراتحلیل، براساس مراحل فراتحلیل کوهن صورت گرفته است (پاشا شریفی و پاشا شریفی، 1380). روش فراتحلیل، چهار گام اساسی را باید در بر داشته باشد: شناسایی، انتخاب، انتزاع، تجزیه و تحلیل برای به دست آوردن میزان اثر از نرم افزارهای استفاده نشده و اندازه اثر هر یک از پژوهش ها که بصورت دستی حساب شده است. به همین منظور ابتدا باید آنچه که اندازه اثر نامیده میشود را در هر یک از پژوهشها به صورت جداگانه محاسبه کرد. اندازه اثر بیانگر تفاوت میانگین نمرات گروه آزمایش و کنترل بر واریانس ادغام شده ی کل نمرات را بدست آورد.
فرمول 1- محاسبه ی اندازه اثر برای هر مطالعه:
|
|
|
فرمول2- ترکیب نمودن اندازه اثرهای مطالعات: |
|
|
جدول 1. چک لیست تحلیل محتوا
عنوان |
منبع |
پژوهشگر |
الگوی درمانی |
سال اجرا |
حجم نمونه |
آماره مورد نظر |
مقدار آماره |
سطح معناداری |
r |
d |
بررسی مقایسه ای عوامل تنش زا و راهکارهای سازگاری در والدین کودکان عقب مانده ذهنی |
مقاله |
یزدانی، همتی، ولی زاده و حمیدی |
شناختی رفتاری |
79 |
96 |
k |
|
05/0 |
16/ |
32/. |
برسی تأثیر آموزش والدین بررفتار اجتماعی دانش آموزان عقب ماندۀ ذهنی آموزش پذیر دختر |
مقاله |
ملک پور و پیام |
شناختی رفتاری |
79 |
80 |
_ |
4./.2 |
01/0 |
26/ |
54/. |
میزان تأثیر آموزش به شیوهای مقابله ای مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی آموزش پذیر |
مقاله |
سلاری، کاشانی نیا، دواچی و بابایی |
شناختی رفتاری |
80 |
64 |
مستقلt |
|
001/0 |
38/ |
82/. |
تأثیر مداخلات روانشناختی بر مشکلات خواهر و برادران کودکان عقب مانده |
مقاله |
آرمان و فیروزکوهی مقدم |
شناختی |
83 |
32 |
|
_ |
001/0 |
54/ |
46/. |
برسی ومقایسه اثر بخشی دو تکنیک تنش زدایی ورفتار درمانی شناختی در کاهش اضطراب مادران کودکان کم توان ذهنیشهر تهران |
پایان نامه |
ترابی |
رفتاری شناختی |
84 |
40 |
_ |
_ |
05/0 |
007/ |
14/. |
تأثیر آموزش خانواده و مشاوره بر کاهش فشار روانی والدین کودکان کم توان ذهنی |
مقاله |
زاهدی |
شناختی رفتاری |
84 |
60 |
t |
_ |
05/0 |
064/ |
12/. |
تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر کاهش فشار روانی مادران کودکان عقب مانده ذهنی و عادی |
مقاله |
ملک پور، فراهانی، آقایی و بهرامی |
شناختی رفتاری |
85 |
120 |
کوواریانس |
_ |
001/0 |
28/ |
58/. |
بررسی اثر بخشی آموزش هوش عاطفی بر سلامت عمومی مادران فرزندان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر11تا15 سال |
مقاله |
شریفی درآمدی |
شناختی رفتاری |
87 |
111 |
T |
26/3 |
001/0 |
22/ |
45/. |
اثر بخشی آموزش مدیریت خشم بر ارتباط مادران با فرزندان کم توان ذهنی دیر آموز |
مقاله |
شکوهی یکتا و زمانی |
شناختی رفتاری |
87 |
46 |
F |
84/4 |
05/0 |
24/ |
49/. |
تأثیر مقابله درمانگری بر سلامت عمومی مادران دارای فرزند عقب مانده ذهنی ژنتیکی و غیر ژنتیکی |
مقاله |
علاقه بند، آقا یوسفی، کمالی، دهستانی ، حقیر السادات، نظری و شیخها |
شناختی -رفتاری |
89 |
40 |
T |
_ |
05/0 |
26/ |
54/. |
تأثیر آموزش خانواده بر سلامت روانی والدین دارای کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر |
مقاله |
شقااقی، کاکوجویباری و سلامی |
شناختی رفتاری |
89 |
22 |
_ |
4/6 |
05/0 |
36/ |
77/. |
یافتهها
پس از محاسبه اندازه اثر هر یک از پژوهشها، میزان آن را جمع کرده که این جمع کل برابر با 25/0 در جدول کوهن بوده است و نشان دهنده این نکته است که مداخلات روانشناختی بر سلامت روان خانواده کودکان عقب مانده تأثیر گذار است، اما این تأثیر در حد متوسط بوده است.
جدول 2. محاسبه اندازۀ اثر
اندازه اثر |
d |
R |
اندازه اثر کم |
2/0 |
1/0 |
اندازه اثر متوسط |
5/0 |
3/0 |
اندازه اثر زیاد |
8/0 |
5/0 |
بحث و نتیجه گیری
فراتحلیل با یکپارچه کردن نتایج حاصل از پژوهشهای مختلف،که بر روی نمونههای متعددی اجرا شده اند، دیدگاه جامع تری از اثر متغیرهای مختلف به دست میدهد. در واقع با در کنار هم قرار دادن نتایج حاصل از انجام یک پژوهش روی نمونهای از یک جامعه، افراد مختلف مورد برسی قرار میگیرند. چنین یافتههایی در جوامعی چون جامعه ما که گوناگونی بیشتری را دارد مهم تراست، چرا که این گوناگونی، تفاوتهای بیشتری را به همراه دارد و به ناچار باید اطلاعات متعددی را از نمونههای مختلف این جامعه در دست داشت و با یک پارچه کردن این اطلاعات، شباهتها را به دست آورد و با تفاوتها به شکل مناسبی برخورد کرد.
همچنانکه نتایج این بررسی نشان میدهد، مداخلات روانشناختی بر سلامت روان خانواده کودکان با نقص ذهنی تأثیر گذار است و این یافته با نتایج پژوهشهای مختلف همسو میباشد، از جمله؛ پژوهش آرمان و فیروزکوهی مقدم (1385) که بر روی خواهران و برادران این دسته از کودکان صورت گرفته و ملک پور (1375) که بر روی مادران کودکان با نقص ذهنی انجام داده است و این فرض را تأیید میکند که استفاده از مداخلات به هنگام برای خانوادهای با کودک ناتوان ذهنی بسیار مؤثر است. همچنین نتایج به دست آمده با نتایج پژوهش ملک پور و پیام (1379) مبنی بر اینکه آموزشها میتواند سبب سلامت روان کودکان با نقص ذهنی نیز گردد به گونهای که زمانی که این آموزش بتواند بر رفتار والدین مؤثر باشد به تبع آن میتواند عامل پیش بینی در سازگاری فرزندان ناتوان ذهنی نیز باشد. نتایج حاصل از پژوهش همفیل و لیتل فیلد[18] (2001) در بررسی برنامه گروهی شناختی- رفتاری کوتاه مدت، برای والدین با کودکان دارای مشکلات رفتاری بیرونی، نشان داد که آموزش والدین و کودکان بر کاهش مشکلات هیجانی و رفتاری کودکان و بهبود تعامل والد-کودک تأثیر مثبت داشته است. همچنین فرزند پروری مطلوب تر، خودکارآمدی بالاتر ،پریشانی والدینی کمتر، تعارض ارتباطی کمتر، و رضایت مندی بیشتر، کاهش انتظارات نابجای والدین از فرزندان، کاهش سوءاستفاده از کودکان و ارتقاء سازگاری والدین از نتایج برنامههای مداخله ای والد محور گزارش شده است (سندرس و همکاران[19]، 2004). نتایج حاصل از پژوهش با پژوهشهای گریورز (1997) مبتنی بر استفاده از درمانهای عقلانی- هیجانی برای مادران کودکان با نشانگان داون و و بررسی گامون (1991) مبتنی بر برنامههای آموزش مهارتهای کنار آمدن (CSTP) برای والدین کودکان با ناتوان ذهنی هماهنگی دارد.
نتایج به دست آمده با بررسی هستینگ و بک (2008) به میزان زیادی تعارض دارد. آنها نشان داده اندکه استفاده از شیوههای روانشناختی بیشترین تأثیر را بر والدین کودکان با نقص ذهنی داشته است. در این زمینه میتوان گفت که عوامل خاص فرهنگی در جامعه ایران و نیز وجود دغدغههای مالی و خدماتی عامل تعیین کننده تری در این زمینه است. در جامعه ما اثر بخش بودن این برنامهها وابسته به عوامل دیگری نیز میباشد که عدم توجه به آنها برنامههای مداخله ای را با مشکل مواجه میسازد.
با توجه به اینکه عامل مداخلات روانشناختی تنها کمتر از نیمی از سلامت روان خانواده کودکان با نقص ذهنی در جامعه ما را تأمین میکند پس باید به عوامل تأثیرگذار دیگری توجه کرد. در اینجا میتوان به دو دسته دیگر از مداخلات- خدمات حمایتی و مدلهای حمایت دوستان و اطرافیان- که مورد استفاده برای این خانوادهها است، پرداخت. آشومپ و نیدهی[20] (2004) بیان میکنند تا زمانی که خانواده نگاهی مثبت نسبت به رویداد مشکل آفرین نداشته باشد نمیتوان از ابزار و وسایل موجود به طرز مناسبی استفاده کرد. همچنین بیان میدارند که چگونه است یک خانواده با وجود فرزند معلول سازگاری خود را از دست نمیدهند و در عین حال از موقعیت خود نیز به شکل مناسبی استفاده میکند. پس هدف پرداختن به این درک مثبت وکشف راههایی که سبب کسب این نگاه مثبت میگردند. للوید و هستینگ[21] (2008) بیان میکنند که بین پذیرش منفی فرزند و استرس، افسردگی و اضطراب مادران رابطه قوی وجود دارد و مادرانی که فرزند خود را به صورت کلی پذیرفته بودند مشکلات روانی کمتری را تجربه کرده بودند.
هوداپ و زیگلر[22] (1993) بیان میکنند که ما باید از خانواده های دارای فرزندان معلول نیز حمایت کنیم تا این خانوادها خود نیز معلول نگردند. آنها تأکید میکنند زمانی که از این خانوادها حمایت میشود میزان استرس آنها نیز کاهش بیدا میکند. در این بررسی نشان میدهد که بیشترین حمایت میتواند از جانب همسر باشد. مودجیل و همکاران (1985) تأکید میکنند والدینی که بیشترین حمایت اجتماعی و عاطفی را از همسر، اعضای خانواده، والدین، وابستگان و دوستان کسب میکنند کمترین میزان استرس و مشکل را تجربه میکنند.
عابدی و مولایی (2010) بیان میکنند که استفاده از فیلمها میتواند در کاهش افسردگی و بهبود کیفیت سلامت افراد مؤثر باشد. دیدن فیلم میتواند در ایجاد یک نگاه مثبت نسبت به فرزند ناتوان مؤثر باشد. مشاهدۀ یک الگوی موفق مشخص مانند آن این پیام مثبت را درونی را به مادران میرساند که میتوانند نقش مثبت و مادرانه ای را بازی کنند، به فرزندانشان دلبستگی بیشتری داشته باشند و محدودیت نقششان را کمتر کنند و احساس عزت نفس را در والدین احیا کند. این روش میتواند سطح انگیزه، شناخت و رفتار آنها را تغییر دهد.
یکی دیگر از درگیریهای عمده خانواده کودکان با نقص ذهنی نگرانی آنها نسبت به آینده کودک با توجه به وابستگی کامل کودک به والدین به این علت است که آنان نمیتوانند در نبود یا دوران کهولتشان چه کسی و به چه نحوی از کودک کم توان ذهنی آنها مراقبت میکند، او چگونه تأمین میشود و بالاخره چه آینده ای در انتظار او میباشد. بنابراین با اجرای طرح توان بخشی مبتنی بر جامعه و آموزش به معلولان ذهنی تا حدی میتوان مشکلات آنها را کاهش داده و امکان رشد آنها را در جهت خود گردانی بیشتر و کسب مهارتهای زیستی فراهم کرد. رسیدن به این خود کفایی موجب کاهش تنشهای ناشی از نگرانی نسبت به آیندۀ کودک میشود (یزدانی و همکاران، 1379). از دیگر مشکلات هزینههای مالی است که این خانوادهها تحمل میکنند. هزینههای مداوم اغلب خانواده را از نظر مالی فرسوده، تنش را مضاعف و منابع سازگاری را کاهش میدهد، که با در نظر گرفتن امکانات ویژه لازم برای این کودکان و حمایت مالی خانواده آنها، تا حدی میتوان از مشکلات خانوادها کاست (باوسر، 2000).
با توجه به نتایج حاصل از این بررسی میتوان گفت که مداخلات روانشناختی میتواند به عنوان یک مداخله در کنار سایر منابع حمایتی مورد استفاده گردد. میتوان نتیجه گرفت، که در صورتی یک مداخله مناسب و مؤثر است، که مجموعه ای از منابع حمایتی در کنار یکدیگر برای این خانوادهها به کار برده شود. این منابع حمایتی به صورت مجموعهای از حمایتهای اجتماعی، دولتی، مشاورهای، فرهنگی، مالی و آموزشی را شامل میگردد. اما در این زمینه میبایست به شرایط خانوادگی و منابع در دسترس نیز توجه کرد زیرا این منابع و موانع یکی از ارزشمندترین ابزارهایی است که در دست مداخله گر میباشد.
از محدودیتهای پژوهش میتوان به میزان کم مقالات وپایان نامههای که در داخل کشور در این زمینه صورت گرفته و نیز کمبود منابعی که به صورت واحد به این مسأله پرداخته اند اشاره کرد، بنابر این باید در تعمیم و استفادۀ گسترده این نتایج احتیاط کرد. از طرفی با توجه به نتایج پیشنهاد میشود که تأثیر مداخلات روانشناختی بر سایر گروههای کودکان استثنایی نیز مورد بررسی قرار گیرد. و بین پژوهشهای داخلی و خارجی در این زمینه مقایسهای نیز صورت گیرد. همچنین میزان تأثیر سایر روشهای به کار برده شده مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان یک آگاهی کلی از ابزارها و روشهایی که میتوان از آنها در کمک به این خانوادهها بهره جست، به دست آورد.
[1]. Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders-Fourth Edition-Text Revised
[2]. Coper
[3]. Hendriks & DeMoor & Savelberg
[4]. Witter
[5]. Beresford
[6]. Gupta & sighal
[7]. Fishman & Wolf
[8]. Kraemer & Blacher
[9]. Richard & Hastings & Beck
[10]. Bauser
[11]. Moudgil & et al
[12]. Cognitive Behavioral Therapy
[13]. Greaves
[14]. Rational Emotive Therapy
[15]. Applied Behavior Analysis (ABA)
[16]. Gammon & Ross
[17]. Coping Skills Training Program (CSTP)
[18]. Hemphill & Littlefield
[19]. Sanders & et al.
[20]. Ashomp & Nidhi
[21]. Lloyd & Hastings
[22]. Hodapp & Zigler