ریحانه شیخان؛ عزتاله قدمپور؛ رضا آقابررگی
چکیده
دریافت تشخیص سرطان سینه و درمان آن رویدادی استرسزا میباشد و بر جنبههای گوناگون سلامت روان اثر میگذارد از آن-جمله تصویر بدنی و کیفیت زندگی را میتوان مطرح کرد. از این رو هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش خودشفقتی بر تصویر بدنی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به سرطان سینه بدون متاستاز تحت شیمی درمانی بود. طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی ...
بیشتر
دریافت تشخیص سرطان سینه و درمان آن رویدادی استرسزا میباشد و بر جنبههای گوناگون سلامت روان اثر میگذارد از آن-جمله تصویر بدنی و کیفیت زندگی را میتوان مطرح کرد. از این رو هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش خودشفقتی بر تصویر بدنی و کیفیت زندگی در زنان مبتلا به سرطان سینه بدون متاستاز تحت شیمی درمانی بود. طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پسآزمون با گروه گواه بود. به صورت دردسترس با مراجعه به مطب پزشکان آنکولوژیست و بیمارستان آیتالله خوانساری در شهر اراک در سال 1397، 20 زن (با توجه به ملاکهای ورود) انتخاب شده و به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. شرکت کنندگان به عنوان پیشآزمون به پرسشنامههای تصویر بدنی در بیماران مبتلا به سرطان سینه و کیفیت زندگی پاسخ دادند. گروه آزمایش به طور گروهی خودشفقتی را طی 8 جلسه 60 دقیقهایی آموزش دیدند. در آخر، شرکتکنندگان هر دو گروه به عنوان پسآزمون به پرسشنامههای مذکور پاسخ دادند. نتایج نشان داد آموزش خودشفقتی با تاکید بر سه مولفه مهربانی با خود، اشتراکات انسانی و ذهنآگاهی بر بهبود تصویر بدنی اثر مثبت و معنادار داشته است همچنین بر اساس یافتهها، کیفیت زندگی زنان به ویژه در حیطههای جسمانی و روانی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه بعد آموزش افزایش مثبت و معناداری داشت. بر اساس یافتههای حاصل، میتوان نتیجه گرفت تدوین برنامههای آموزشی و درمانی مبتنی بر خودشفقتی میتواند به سلامت روان و کیفیت زندگی مبتلایان به سرطان کمک نماید.
احمد برجعلی؛ محمدجواد بگیان کوله مرز؛ ، محمدعلی یزدان پناه؛ مسلم رجبی
دوره 5، شماره 20 ، آذر 1394، ، صفحه 133-161
چکیده
هدف این مطالعه تعیین اثربخشی آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) بر بهبود کیفیت زندگی و کاهش تکانشوری بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک بود. این پژوهش به شیوهی شبه آزمایشی و با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل اجرا شد. جامعهی آماری این پژوهش را کلیه مردان مبتلا به اختلال دو قطبی نوع یک مراجعهکننده به مطبهای روانپزشکان ...
بیشتر
هدف این مطالعه تعیین اثربخشی آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) بر بهبود کیفیت زندگی و کاهش تکانشوری بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک بود. این پژوهش به شیوهی شبه آزمایشی و با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروه کنترل اجرا شد. جامعهی آماری این پژوهش را کلیه مردان مبتلا به اختلال دو قطبی نوع یک مراجعهکننده به مطبهای روانپزشکان و بخش روانپزشکی بیمارستان امام رضا شهر خرمآباد در سال 1392 تشکیل میدهند. با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، بر اساس ارجاع متخصصان اعصاب و روان، 40 مرد مبتلا به اختلال دو قطبی نوع یک، از بین 50 مراجعهکننده به مطبهای روانپزشکان و بخش اعصاب و روان بیمارستان امام رضا، با توجه به پذیرش بیمار برای شرکت در پژوهش، در وهله اول و انجام مصاحبه بالینی بر اساس DSM-IV انتخاب شدند. به این صورت که از بین مردان ارجاع دادهشده افرادی که نمره بالاتر از (80<T) در مقیاس هیپومانیا آزمون MMPI-2 گرفته بودند و انجام مصاحبه بالینی با توجه به ملاکهای DSM-5، برای اختلالات محور یک به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و بهصورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند (20 نفر گروه آزمایش و 20 نفر گروه گواه). برای جمعآوری دادهها از مصاحبه بالینی ساختاریافته، مقیاس کیفیت زندگی (SF-36) و مقیاس تکانشوری بارات استفاده شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) نشان داد که آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT) علائم تکانشوری را بهطور معنیداری کاهش داده و کیفیت زندگی این بیماران را افزایش میدهد (001/0>P). با توجه به یافتههای این پژوهش آموزش مهارت رفتاردرمانی دیالکتیکی (DBT)، با فراهم کردن توانایی درک روابط خود با دیگران میتواند به کاهش رفتارهای تکانشی و بهبود کیفیت زندگی بیماران دوقطبی نوع یک شده و استفاده از این روش درمانی برای مبتلایان به اختلال دو قطبی نوع یک در جامعه ایرانی پیشنهاد میشود.
احسان زارعیان؛ فروغ رحمتی
دوره 5، شماره 17 ، دی 1393، ، صفحه 1-18
چکیده
هدف از این پژوهش بررسی تأثیر یک دوره تمرین ایروبیک بر میزان اضطراب، افسردگی و کیفیت زندگی افراد مبتلا به سرطان سینه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران مبتلا به سرطان سینه شرکت کننده در کلاسهای رونشناسی انجمن بیماران سرطانی شهر مشهد در تابستان 1392 بودند که 24 آزمودنی به صورت تصادفی از بین آنها (43=n ؛ سن=15 ± 45سال) انتخاب ...
بیشتر
هدف از این پژوهش بررسی تأثیر یک دوره تمرین ایروبیک بر میزان اضطراب، افسردگی و کیفیت زندگی افراد مبتلا به سرطان سینه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی بیماران مبتلا به سرطان سینه شرکت کننده در کلاسهای رونشناسی انجمن بیماران سرطانی شهر مشهد در تابستان 1392 بودند که 24 آزمودنی به صورت تصادفی از بین آنها (43=n ؛ سن=15 ± 45سال) انتخاب و در دو گروه کنترل و آزمایش گزینش شدند. برای ارزیابی میزان اضطراب، افسردگی و کیفیت زندگی، به ترتیب از سه پرسشنامه ی افسردگی بک، اضطراب عمومی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان استفاده شد. روش این پژوهش نیمه تجربی، با طرح پیش آزمون - پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. یافتههای پژوهش کاهش چشمگیری در میزان اضطراب و افسردگی و افزایش کیفیت زندگی را پس از 8 هفته تمرین ایروبیک نشان داد (001/0≥P). میتوان نتیجه گرفت تمرینات ایروبیک در کاهش اضطراب و افسردگی و افزایش کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان سینه تأثیردارد و بر اساس ماهیت خود می تواند تأثیر مطلوبی بر این سه مولفه روانی داشته باشد.
هادی پرهون؛ علیرضا مرادی؛ محمد حاتمی؛ شیوا مشیرپناهی
دوره 4، شماره 14 ، فروردین 1393، ، صفحه 41-62
چکیده
زمینه: افسردگی یکی از شایع ترین اختلالات روانی می باشد، روشهای متنوعی جهت درمان آن وجود دارد. این مطالعه با هدف بررسی اثر بخشی درمان فعالسازی رفتاری کوتاه مدت بر کاهش علایم و افزایش کیفیت زندگی بیماران مبتلاء به اختلال افسردگی اساسی انجام شده است. روش: در یک طرح آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون توام با گروه کنترل، و با استفاده از ...
بیشتر
زمینه: افسردگی یکی از شایع ترین اختلالات روانی می باشد، روشهای متنوعی جهت درمان آن وجود دارد. این مطالعه با هدف بررسی اثر بخشی درمان فعالسازی رفتاری کوتاه مدت بر کاهش علایم و افزایش کیفیت زندگی بیماران مبتلاء به اختلال افسردگی اساسی انجام شده است. روش: در یک طرح آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون توام با گروه کنترل، و با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 22 آزمودنی زن، که براساس ملاک های DSM-IV-TR توسط روانپزشک افسرده اساسی تشخیص داده شدند به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند؛ گروه آزمایش درمان فعال سازی رفتاری دریافت کردند وگروه کنترل در لیست انتظار قرارگرفتند. هر دوگروه مقیاسهای (BDI-II)، (HRSD) و WHOQOL-BREF)) قبل و بعد از مداخله و در مرحله پیگیری (سه ماه پس از دریافت مداخله) را پر کردند. نتایج با استفاده از آزمونهای آماری تحلیل کوواریانس تک متغیره، و آزمون Tوابسته تحلیل شد. یافتهها: درمان تغییرات معنادار و قابل توجهی در کاهش علایم افسردگی و افزایش کیفیت زندگی بیماران ایجاد کرد. یافته ها موید اثر بخشی درمان فعال سازی رفتاری کوتاه مدت بر کاهش علایم و افزایش کیفیت زندگی بیمارن افسرده بودند و پایداری درمان در مرحله پیگیری نیز تأیید شد. نتیجهگیری: درمان فعالسازی رفتاری کوتاه مدت در کاهش علایم افسردگی اساسی اثر بخش بود که در چارچوب دیدگاههای رفتاری موج سوم قابل تفسیر می باشد لذا به عنوان یک روش درمان موثر برای اختلال افسردگی اساسی توصیه می شود.
سعیده زمردی؛ سید کاظم رسول زاده طباطبایی
دوره 4، شماره 13 ، دی 1392، ، صفحه 63-88
چکیده
پژوهش حاضر به منظور مقایسه اثر بخشی دو روش درمانگری شناختی- رفتاری و درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر(IBS) صورت گرفت. روش پژوهش حاضر از نوع طرح های شبه آزمایشی به صورت سه گروهی ، با پیش آزمون و آزمون نهایی همراه با روش های درمانی با گروه گواه است. با توجه به ماهیت پژوهش که جز طرح ...
بیشتر
پژوهش حاضر به منظور مقایسه اثر بخشی دو روش درمانگری شناختی- رفتاری و درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی بر بهبود کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر(IBS) صورت گرفت. روش پژوهش حاضر از نوع طرح های شبه آزمایشی به صورت سه گروهی ، با پیش آزمون و آزمون نهایی همراه با روش های درمانی با گروه گواه است. با توجه به ماهیت پژوهش که جز طرح های آزمایشی محسوب می شود وهمچنین با توجه به رعایت افت آزمودنی تعداد 36 نفر (12 نفر در هر گروه) بیمار مبتلا بهIBS بر اساس معیارهای رم (ROMEIII)، 20 مرد و 16زن با میانگین سنی 32 سال به صورت در دسترس انتخاب و با توجه به شرایط ورود به طور تصادفی در گروه های درمانی و کنترل جایگزین شدند. در نظر گرفته شده است در هر سه گروه مقیاس پرسشنامه IBS-QOL34 به عنوان پیش آزمون اجرا گردید. سپس دو گروه درمانی هر کدام تحت درمانگری شناختی- رفتاری (CBT) و درمانگریمبتنی بر ذهن آگاهی (MFT) قرار گرفته ولی گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند،در پایان مقیاس فوق به عنوان پس آزمون در هر سه گروه اجرا شد.سپس بعد از پیگیری دو ماهه مجددا هر سه گروه مورد ارزیابی مجدد با پرسشنامه IBS-QOL34 قرار گرفتند. نتایج سه گروه در سه مرحله با استفاده از آزمونهای آماری مربوط مورد بررسی قرار گرفتند.نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که اختلاف بین روشهای درمانی پس از کنترل و حذف اثر پیش آزمون، معنادار بود (05/0p< ). همچنین نتایج آزمون پس تبعی LSD نیز نشان دهنده اختلاف معنادار روش درمان مبتنی بر ذهن آگاهی در مقایسه با درمان شناختی رفتاری در بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بود (05/0 p<). با توجه به نتایج به دست آمده ،می توان نتیجه گرفت که روشهای نوین روان درمانی در بهبود کیفیت زندگی سندرم روده تحریک پذیر بایستی مدنظر درمانگران قرار گیرد ،چرا که استفاده از روشهای قدیمی همیشه سودبخش نیست و حتی ممکن است اثربخش نیز نباشد.
نگار کریمیان؛ محمود گلزاری؛ احمد برجعلی
دوره 2، شماره 8 ، مهر 1391، ، صفحه 119-138
چکیده
زمینه: افراد وابسته به مواد ممکن است روزانه با فشارهای روانی مختلفی رو به رو شوند، ناتوانی در رویارویی با این عوامل استرسزا منجر به کاهش کیفیت زندگی میشود که این موضوع به نوبه خود پایه گسترش و روی آوردن به مصرف مواد است.
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی درمان مدیریت استرس به شیوه شناختی-رفتاری بر ارتقاء کیفیت زندگی مردان ...
بیشتر
زمینه: افراد وابسته به مواد ممکن است روزانه با فشارهای روانی مختلفی رو به رو شوند، ناتوانی در رویارویی با این عوامل استرسزا منجر به کاهش کیفیت زندگی میشود که این موضوع به نوبه خود پایه گسترش و روی آوردن به مصرف مواد است.
هدف: پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی درمان مدیریت استرس به شیوه شناختی-رفتاری بر ارتقاء کیفیت زندگی مردان وابسته به مواد انجام شده است.
روش پژوهش: در یک طرح آزمایشی، 30 نفر از افراد وابسته به موادی که در مرکز اجتماع درمان مدار شهر اصفهان مقیم بودند، به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) بررسی شدند، گروه آزمایش به مدت 10 جلسه 90 دقیقهای تحت درمان مدیریت استرس به شیوه شناختی- رفتاری قرار گرفتند و گروه گواه درمان خاصی دریافت نکردند. همه شرکتکنندگان در پژوهش در آغاز، پایان و سه ماه پس از پایان درمان، پرسشنامه کیفیت زندگی (SF-36) را تکمیل کردند. برای تحلیل دادهها، روشهای آمار توصیفی و آزمون تحلیل کوواریانس به کار برده شد.
یافتهها: نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که در دو گروه از نظر ارتقاء کیفیت زندگی تفاوت معنیداری وجود دارد و گروه آزمایش هم در مرحله پسآزمون و هم در مرحله پیگیری نمرات بالاتری در کیفیت زندگی کسب کرده بودند (005/0>P).
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که درمان مدیریت استرس به شیوه شناختی- رفتاری بر ارتقاء کیفیت زندگی مردان وابسته به مواد مؤثر است.
دکتر محمد عسگری؛ بتول هاشمینسب؛ دکتر فردین فردین
دوره 2، شماره 5 ، اسفند 1390، ، صفحه 140-164
چکیده
مقدمه:بین کیفیت زندگی و سلامتی ارتباط نزدیکی وجود دارد. بیماریهای مزمن در سلامتی و کیفیت زندگی اثرات منفی دارند. پژوهشها نشانگر تأثیر مثبت درمان شناختی - رفتاری مدیریت استرس بر اختلالات روانی و مشکلات جسمی بوده است. هدف پژوهش تعیین اثربخشی درمان شناختی رفتاری مدیریت استرس در کیفیت زندگی و افسردگی بیماران ام اس زن بود.
روش: ...
بیشتر
مقدمه:بین کیفیت زندگی و سلامتی ارتباط نزدیکی وجود دارد. بیماریهای مزمن در سلامتی و کیفیت زندگی اثرات منفی دارند. پژوهشها نشانگر تأثیر مثبت درمان شناختی - رفتاری مدیریت استرس بر اختلالات روانی و مشکلات جسمی بوده است. هدف پژوهش تعیین اثربخشی درمان شناختی رفتاری مدیریت استرس در کیفیت زندگی و افسردگی بیماران ام اس زن بود.
روش: برای انجام پژوهش از طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل استفاده شد. جامعه آماری عبارت بود از زنان بیمار مبتلا به اماس که در سال 1389 در اراک ساکن بودند. نمونه 40 نفر از بیماران ام اس زن شهرستان اراک بود که به روش نمونهگیری تصادفی انتخاب و سپس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. نخست افراد هر دو گروه به پرسشنامه کیفیت زندگی مخصوص بیماران ام اس (MSIS-29) 29 سؤالی و آزمون افسردگی بک (BDI) 21 سؤالی پاسخ دادند. پس از آن، گروه آزمایش یک دوره 10 جلسهای درمان شناختی- رفتاری مدیریت استرس دریافت کرد، اما گروه کنترل هیچگونه مداخلهای دریافت نکرد. در پایان دوره درمان، افراد هر دو گروه دوباره به پرسشنامه کیفیت زندگی و آزمون افسردگی بک پاسخ دادند.
یافتهها: تحلیل دادهها با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیره برای نمرات افتراقی نشان داد که افسردگی بیماران ام اس گروه آزمایش کاهش معنیدار داشته است و کیفیت زندگی بیماران ام اس گروه آزمایش نیز در مقایسه با گروه کنترل افزایش معنیدار داشته است.
نتیجهگیری: درمان شناختی - رفتاری مدیریت استرس، کیفیت زندگی بیماران ام اس را افزایش و افسردگی آنها را کاهش میدهد و میتواند به عنوان مکمل درمان دارویی مورد استفاده قرار گیرد.
محمدنقی فراهانی؛ شهرام محمدخانی
چکیده
پژوهش حاضر به منظور ارائه یک ابزار معتبر برای سنجش کیفیت زندگی و تبیین رابطه بین کیفیت زندگی و بهزیستی ذهنی و تاثیرات متقابل آنها بر یکدیگر انجام شده است. طرح حاضر از نوع پژوهش های علی مقایسه ای است. شرکت کنندگان پژوهش شامل 500 نفر از معلمان تهرانی بودند که به شیوه نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب و پرسشنامه های کیفیت زندگی و سلامت روان ...
بیشتر
پژوهش حاضر به منظور ارائه یک ابزار معتبر برای سنجش کیفیت زندگی و تبیین رابطه بین کیفیت زندگی و بهزیستی ذهنی و تاثیرات متقابل آنها بر یکدیگر انجام شده است. طرح حاضر از نوع پژوهش های علی مقایسه ای است. شرکت کنندگان پژوهش شامل 500 نفر از معلمان تهرانی بودند که به شیوه نمونه گیری خوشه ای تصادفی انتخاب و پرسشنامه های کیفیت زندگی و سلامت روان شناختی را تکمیل نمودند نتایج نشان داد که بین زیر مجموعه های کیفیت زندگی و رضایت از زندگی به عنوان زیر مجموعه ی بهزیستی ذهنی رابطه ی معنادار وجود دارد ولی بین کیفیت زندگی و سلامت ذهنی رابطه ی معناداری یافت نشد. این نتایج نشان می دهد که برخورداری از کیفیت زندگی خوب، به معنی داشتن بهزیستی ذهنی نیست چرا که داشتن کیفیت مناسب زندگی میتواند منجر به رضایت زندگی شود که تنها یکی از مولفه های بهزیستی ذهنی است و نه تمام آن. این یافته ها تلویحات مهمی در طراحی برنامه های مناسب برای ارتقای کیفیت زندگی دارد.
طاهره حسینی قمی؛ دکتر صغری ابراهیمی قوام؛ دکتر زهره علومی
دوره 1، شماره 1 ، دی 1389، ، صفحه 76-100
چکیده
این پژوهش به منظور یقیین اثربخشی آموزش تابآوری بر کیفیت زندگی مادرانی که فرزندان آنها دچار سرطان شدهاند، انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش کلیهی مادران فرزندان سرطانی بین 10 – 13 بوده است. روش پژوهش بکار گرفته شده طرح نیمه آزمایشی و شامل پیشآزمون و پس آزمون با گروه گواه بوده است. با روش نمونهگیری تصادفی یک گروه 30 نفری از ...
بیشتر
این پژوهش به منظور یقیین اثربخشی آموزش تابآوری بر کیفیت زندگی مادرانی که فرزندان آنها دچار سرطان شدهاند، انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش کلیهی مادران فرزندان سرطانی بین 10 – 13 بوده است. روش پژوهش بکار گرفته شده طرح نیمه آزمایشی و شامل پیشآزمون و پس آزمون با گروه گواه بوده است. با روش نمونهگیری تصادفی یک گروه 30 نفری از مادران انتخاب شدند.آنها در دو گروه مساوی قرار داده شدهاند که نیمی از آنها در گروه آزمایش و نیمی دیگر در گروه گواه بودهاند. پرسشنامههای تابآوری کانر – دیوید سون و کیفیت زندگی برای هر دو گروه به کار رفت. نتایج 9 جلسه آموزش تابآروی با استفاده از روش تحلیل کوواریانس نشان داد که مادرانی که تحت آموزش معین قرار گرفتند در تابآوری و کیفیت زندگی نسبت به مادرانی که از این آموزشها برخوردارنبودهاند پیشرفت بهتری داشتهاند. آموزش تابآوری تاثیر معناداری بر مولفههایی چون سلامت روان، عملکرد پائین، سرزندگی، درد بدنی، سلامت عمومی، نقش هیجانی داشته است در حالیکه چنین اثری بر روی مولفههای عملکرد جسمانی، عملکرد اجتماعی وجود نداشته است. این پژوهش به این نتیجه می رسد که آموزش تابآوری در افزایش تابآوری و کیفیت زندگی مادرانی که فرزندانشان مبتلا به سرطان شدهاند مؤثر بوده است.