زهره پارسامعین؛ شکوه السادات بنی جمالی؛ غلامرضا صرامی
چکیده
مقدمه:گرچه عدم تبعیت در میان همه شاخه های پزشکی شایع است،اختلالات روانپریشی با چالش بییشتری در برابر این مساله مواجه است که خطر آن را افزایش می دهد.پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر بخشی برنامۀ بازگشت به اجتماع بر تبعیت از درمان در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا انجام شد. روش:جامعه آماری این پژوهش را کلیۀ بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیای بستری ...
بیشتر
مقدمه:گرچه عدم تبعیت در میان همه شاخه های پزشکی شایع است،اختلالات روانپریشی با چالش بییشتری در برابر این مساله مواجه است که خطر آن را افزایش می دهد.پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر بخشی برنامۀ بازگشت به اجتماع بر تبعیت از درمان در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا انجام شد. روش:جامعه آماری این پژوهش را کلیۀ بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیای بستری در مراکز توانبخشی شهر تهران تشکیل دادند. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و انتصاب تصادفی با احتساب معیارهای ورود و خروج از نمونه،نمونه ای به حجم 40 بیمار انتخاب و در گروه آزمایش(20 نفر) و کنترل(20 نفر) جایگزین شدند.در ابتدای پژوهش دو گروه از نظر متغیرهای سن و تحصیلات یکسان سازی شدند. گروه آزمایش به مدت 16 جلسه تحت آموزش برنامۀ بازگشت به اجتماع ،دو جلسه در هفته،قرار گرفت.آزمودنیهای گروه های آزمایش و کنترل در مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری به پرسشنامۀ تبعیت از درمان موریسکی پاسخ دادند. یافته ها:جهت تحلیل داده ها به دلیل نرمال نبودن داده ها و عدم رعایت مفروضه شیب رگرسیون،از آزمون u- مان ویتنی استفاده شدو یافته ها نشان دادند که بیماران گروه بازگشت به اجتماع در مقایسه با گروه کنترل پس از اجرای برنامه تفاوت معنی دار نشان دادند (10.500:U)،اما پس از دو ماه پیگیری، در نمره تبعیت از درمان( 70.500:U)،دو گروه تفاوت معنی دار مشاهده نشد. نتیجه گیری:علی رغم محدودیتهای موجود، با توجه به نتایج به دست آمده مبنی بر اثربخشی برنامۀ بازگشت به اجتماع بر بهبود تبعیت از درمان در افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا ،اجرای این برنامه به منظور توانمند سازی بیماران در مدیریت بیماری و کاهش عود پیشنهاد می شود.
ali mohammadzadeh؛ Vahid Khosravani؛ Nadereh Mahdavai Heris
چکیده
Evidence has suggested that risk for schizophrenia is likely to occur in non-psychotic first-degree relatives of patients with schizophrenia. On the other hand, schizotypal personality disorder is genetically related to schizophrenia. The aim of this study was to compare schizotypal traits (i.e., positive schizotypy, negative schizotypy, cognitive disorganization, and impulsive nonconformity) among patients with schizophrenia and their non-psychotic first-degree relatives as well as normal controls. Thirty-four patients with schizophrenia and 50 of their non-psychotic first-degree relatives as ...
بیشتر
Evidence has suggested that risk for schizophrenia is likely to occur in non-psychotic first-degree relatives of patients with schizophrenia. On the other hand, schizotypal personality disorder is genetically related to schizophrenia. The aim of this study was to compare schizotypal traits (i.e., positive schizotypy, negative schizotypy, cognitive disorganization, and impulsive nonconformity) among patients with schizophrenia and their non-psychotic first-degree relatives as well as normal controls. Thirty-four patients with schizophrenia and 50 of their non-psychotic first-degree relatives as well as 34 normal controls were included in this study. The data were collected by the Oxford-Liverpool Inventory of Feelings and Experiences, short version (sO-LIFE). The results showed that the three groups were significantly different from each other regarding mean scores of schizotypal traits. Patients with schizophrenia and their non-psychotic first-degree relatives exceeded normal controls on schizotypal traits. Patients with schizophrenia had higher scores on total schizotypal traits, positive schizotypy, cognitive disorganization, and impulsive nonconformity than their non-psychotic first-degree relatives. The findings revealed that hereditary factors had an important role in the development of schizophrenia spectrum disorders, and it is explainable by the stress-vulnerability model.
معصومه امینی خو؛ حسین اسکندری؛ محمدرضا فلسفی نژاد؛ احمد برجعلی؛ شهلا پزشک
چکیده
به علت غلبه رویکرهای اثباتگرایانه در روانشناسی، بررسی تجارب فاعلی بیماران مورد غفلت قرار گرفته است، این امر در مورد بیماران اسکیزوفرن برجستهتر است. ما معنای تجربه زیسته و ادراک آنان از خود را نمیدانیم. اخیراً محققان اهمیت کسب اطلاعات اول شخص از بیماران را مورد تأکید قرار دادهاند. این پژوهش به منظور فهم تجربه خود در اسکیزوفرنی ...
بیشتر
به علت غلبه رویکرهای اثباتگرایانه در روانشناسی، بررسی تجارب فاعلی بیماران مورد غفلت قرار گرفته است، این امر در مورد بیماران اسکیزوفرن برجستهتر است. ما معنای تجربه زیسته و ادراک آنان از خود را نمیدانیم. اخیراً محققان اهمیت کسب اطلاعات اول شخص از بیماران را مورد تأکید قرار دادهاند. این پژوهش به منظور فهم تجربه خود در اسکیزوفرنی انجام شده است. این پژوهش یک موردپژوهی کیفی است. از آنجا که هدف این تحقیق بررسی تجربه زیسته مشارکتکننده بود، در این پژوهش از طرح پدیدارشناسی استفاد شد. مشارکتکننده این تحقیق با استفاده از روش نمونهگیری مبتنی بر هدف انتخاب شد. وی مذکر، 36 ساله و مبتلا به اسکیزوفرنی مزمن است. مصاحبه نیمهساختاریافته و عمقی با وی انجام گرفته و ثبت شد. منابع بیرونی و پرونده مشارکتکننده نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. جهت تحلیل دادهها از روش پدیدارشناسی تفسیری IPA)) استفاده شد. مضامین اصلی بهدست آمده، عبارت بود از: زمانبندی و مکانبندی خود، عاملیت کاهشیافته، استعاره خود و بیزاری آینهای و بدنی. یافتههای این تحقیق، نظریههای روانکاوی، روایت و خودگفتگویی را مورد تأیید قرار دادند.
مریم درخشاننژاد؛ ایمانالله بیگدلی؛ سعید اعظمی؛ شاهرخ مکوندحسینی
دوره 4، شماره 16 ، آذر 1393، ، صفحه 36-48
چکیده
نقص در بازشناسی عواطف چهرهای از جمله مشکلات برجستهی بیماران اسکیزوفرن میباشد با این وجود اطلاعات اندکی در خصوص چگونگی این نقص در زیر گروههای اسکیزوفرن موجود میباشد. از این رو هدف پژوهش حاضر، مقایسه بازشناسی جلوههای عواطف چهرهای بین سه زیر گروه اسکیزوفرن پارانوئید، آشفته و باقیمانده و نیز ارتباط آن با علائم مثبت ...
بیشتر
نقص در بازشناسی عواطف چهرهای از جمله مشکلات برجستهی بیماران اسکیزوفرن میباشد با این وجود اطلاعات اندکی در خصوص چگونگی این نقص در زیر گروههای اسکیزوفرن موجود میباشد. از این رو هدف پژوهش حاضر، مقایسه بازشناسی جلوههای عواطف چهرهای بین سه زیر گروه اسکیزوفرن پارانوئید، آشفته و باقیمانده و نیز ارتباط آن با علائم مثبت و منفی این بیماران میباشد. پژوهش حاضر توصیفی و از نوع علی مقایسهای میباشد. به شیوه نمونهگیری در دسترس و بر اساس تشخیص روانپزشکی، مصاحبه بالینی و ملاکهای ورود و خروج، 60 بیمار مبتلا به اسکیزوفرن در بیمارستان رازی شهر تهران انتخاب شدند (19 بیمار پارانوئید، 21 بیمار آشفته، 20 بیمار باقیمانده). ابزارهای پژوهش شامل آزمون بازشناسی عواطف چهرهای و مقیاس علائم بالینی PANSS بود. برای تحلیل دادهها از آزمون تحلیل واریانس یکراهه و آزمونهای تعقیبی، و نیز آزمون همبستگی غیرخطی ایتا استفاده شد. نتایج نشان داد که عملکرد بیماران آشفته در مقایسه با دیگر زیرگروهها در بازشناسی عواطف چهرهای ضعیفتر میباشد و پس از آن به ترتیب بیماران نوع پارانوئید و باقیمانده بیشترین نقص را داشتند. بعلاوه نقص در بازشناسی با علائم منفی بیماران رابطهی معنادار داشت. به طورکلی، شدت نقص بازشناسی عواطف چهرهای در بین زیرگروههای مختلف بیماران اسکیزوفرنی متفاوت میباشد.
مرضیه سبحانی؛ دکتر علیرضا مرادی؛ دکتر ندا علی بیگی؛ دکتر بهروز دولتشاهی
دوره 1، شماره 1 ، دی 1389، ، صفحه 101-128
چکیده
در طی سالهای اخیر شواهد تجربی و آزمایشی بسیاری در گسترش درمانهای روانشناختی فراهم شده است. مطالعات مستقلی که انجام شدهاند، حاکی از اثربخشی درمانهای مختلف است که میتوانند در بهبود علایم مثبت و منفی و افزایش کارکردهای شناختی، شغلی یا اجتماعی مؤثر باشند. گرچه پژوهشهای قبلی به اثربخشی در حوزههای خاص پرداختهاند، درمانهای ...
بیشتر
در طی سالهای اخیر شواهد تجربی و آزمایشی بسیاری در گسترش درمانهای روانشناختی فراهم شده است. مطالعات مستقلی که انجام شدهاند، حاکی از اثربخشی درمانهای مختلف است که میتوانند در بهبود علایم مثبت و منفی و افزایش کارکردهای شناختی، شغلی یا اجتماعی مؤثر باشند. گرچه پژوهشهای قبلی به اثربخشی در حوزههای خاص پرداختهاند، درمانهای حاضر این محدودیت را دارند که تمام نشانهها و علایم را در بر نمیگیرند و هدف از ارائه درمان شناختی- رفتاری تلاشی است برای رفع و یا کاهش تعدادی بیشتر از علایم آزارنده وکمک به توانمندی مجدد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا. پژوهش حاضر به بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری در کاهش علایم و بهبود عملکرد بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا پرداخته است.
پژوهش حاضر یک طرح آزمایشی اندازهگیری مکرر بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا بستری در مرکز آموزشی درمانی روان پزشکی رازی بود. بیماران همگی تشخیص نهایی اسکیزوفرنیا داشتند. از بین جامعه آماری 40 نفر به عنوان افراد گروه نمونه در نظر گرفته شدند که در دو گروه 20 نفری به صورت تصادفی جای گرفتند.
موقعیت اول درمان شناختی- رفتاری بود که به مدت 16 جلسه صورت گرفت. موقعیت دوم گروه کنترل بود که بدون درمان بوده و تنها درمان دارویی را دریافت میکردند. لازم به ذکر است که درمان معمول (درمان دارویی) در مورد دو گروه در حین دوره آزمایش وجود داشت.
بیماران در هر دو موقعیت در سه مرحله قبل (پیش آزمون)، حین درمان (جلسه8)، بعد از درمان (پس آزمون) با ابزارهای مربوط به پژوهش مورد ارزیابی و مقایسه قرارگرفتند. ابزارهای مورد مطالعه در پژوهش شامل مقیاس ارزیابی علایم مثبت و منفی، مقیاس عملکرد رفتاری و کارکردهای شناختی بود.
یافتهها:نتایج حاکی از اثربخشی معنادار برنامه شناختی- رفتاری در کاهش علایم منفی (001/0p>) و علائم مثبت (05/0p>) بیماران بود که منجر به بهبود عملکرد شناختی و رفتاری (001/0p>) بیماران گردیده در حالیکه در گروه کنترل در هیچ یک از مقیاسها در سه مرحله ارزیابی تغییری به وجود نیامد.
نتیجهگیری: اسکیزوفرنی نیاز به یک برنامه جامع درمانی دارد. درمان شناختی- رفتاری که مبتنی بر اصول و شرایط فرهنگی اجتماعی باشد، میتواند در بهبود عملکرد رفتاری و شناختی و کاهش علایم بیماری نقش موثری ایفا کند.